Ashamane
نوشته شده توسط : میر امید اصغریان

 

زمانی که فریا یکی از دیدبانان تایتانی در حال گشت و گذار در ازراث بود، توله پلنگی را پیدا کرد تحت حمله ی گله ای از گرگ ها بود. مادر او در حال حاضر کشته شده بود و درندگان بزرگ تر این موجود کوچک را زخمی می کردند. 
اما فریا می دید که توله پلنگ تسلیم نمی شود و با پنجه های تیزش به مهاجمانش حمله میکرد. طولی نکشید که گرگ ها دور شدند و از آسیب بیشتر رساندن به توله پلنگ امتناع کردند. فریا تلاش کرد تا توله پلنگ را بگیرد اما در جواب پنجه ی تیز موجود کوچک را چشید اما او عصبانی نشد، در عوض او از تسلیم نشدنش بسیار خوشحال شد. فریا زخم های او را درمان کرد و نام او را آشامن(Ashamane) گذاشت.
در طی سال ها آشامن تبدیل به پلنگی بسیار بزرگ شد که هیچ گرگی جرات شکار او را نمی کرد. او می توانست تمامی گرگ ها را در قلمروش بکشد اما او اینکار را نکرد و فریا بسیار خوشحال بود که آشامن به دنبال انتقام نبود.

با گذشت زمان، آشامن فهمید که او بسیار قوی تر از پلنگ های دیگری است که تا بحال دیده و گذشت سال ها او را پیر نمی کند بلکه قوی تر می کند. نسل ها از زندگی در حیات وحش آمد و رفت و آشامن همچنان پا برجا بود. موجودات دیگری هم مثل او بودند، قدرتمند و نمادین. بنظر می آمد که آنها به گونه ی دیگری نسبت به موجودات دیگر در طبیعت زندگی می کنند. آنها خدایان وحش بودند و آشامن یکی از آنها بود. 

آشامن علنا در جنگل های ازراث راه می رفت. دیگر موجودات وحشی دلیلی برای ترسیدن از او نداشتند. داستان هایی درباره ی یک پلنگ عظیم و باشکوه در میان ترول ها پخش شد. تعدادی از آنان او رابه عنوان یکی از لوآ هایشان می دیدند. آشامن به ندرت می گذاشت تا آنها او را ببینند. ترول های دیگر به دلایل دیگری به دنبال او می گشتند. شکارچیانی به دنبال کسب افتخار از شکار چنین موجود با شکوهی بودند. چالشی بزرگتر ار شکست دادن یک لوآ وجود نداشت. این ترول های جاه طلب همراه با غرور و تکبری غیر قابل وصف، یکی پس از دیگری وارد جنگل می شدند. آشامن بسیار هوشیار بود، مهم نبود که چقدر آنها باهوش و بی سر و صدا بودند یا اینکه چقدر دقیق نشانه می گرفتند، در نهایت تمام آنها با دست خالی به قبیله شان باز می گشتند.

صدای نعره ی او همچنان در گوش آنان می پیچید و پنجه های او برای همیشه آنان را در رویاهایشان شکار می کرد. او احتیاج نداشت که جان آنان را بگیرد. پس ار اینکه کارش با آنها تمام می شد، آنها جایگاهشان را در حیات وحش یاد می گرفتند و این برایشان کافی بود.

برخلاف اکثر خدایان وحش، آشامن همراه با فریا سفر نمی کرد. اما از فاصله ای دور آنها را نگاه می کرد و فریا هر وقت متوجه او می شد لبخند می زد. مهم نبود که آشامن چه فکر میکرد، فریا با ایجاد رویای زمردین و متصل کردن خدایان وحش به آن باعث شده که این موجودات با هم مرتبط باشند. سر انجام آشامن به کوه هایجال رفت و برای اولین رویای زمردین را تجربه کرد. او بلافاصله جذب رویا در دنیای بی نظیرش شد. او خانه اش را در دامنه های غربی چشمه ی جاودانگی ساخت و برای هزاران سال در رویای زمردین به گشت و کشف راز ها وقدرت های آن مشغول شد.

در نبرد باستانیان، آشامن در جنگل های وال شاراه با نیرو های لژیون سوزان که آماده ی محاصره ی سورامار می شدند درگیر شد. او ساعت ها با شیاطین جنگید تا اینکه رهبر آنها شخصا تصمیم گرفت تا با او روبرو شود، چیزی که آشامن تمام مدت منتظر آن بود. تا زمانی که رهبر گروه کشته نشود گروه شکست نمی خورد، این یکی از قوانین بقا است. پیت لرد رونوکان(Ronokon) رهبر نیرو های حمله به سورامار بود که با مداخله ی آشامن روبرو شده بود. آن دو برای ساعت ها با هم دیگر درگیر بودند. رونوکان با نیزه اش از خود در مقابل آشامن دفاع می کرد. پس از نبردی طولانی آشامان احساس خستگی می کرد، سرعتش کم شده بودو زخم هایش او را آزار میداد اما اینها نتوانسته بود اراده ی او را بشکند. با آخرین توانش او به سمت رونوکان پرید و اجازه داد تا نیزه ی او وارد سینه اش شود اما پنجه اش را بر شانه ی پیت لرد فرود آورد و دندان هایش رادر گردن رونوکان فرو کرد. با وجود حرکت های شدید رونوکان، آشامن همچنان گردن او را فشار می داد، تا اینکه انفجار عظیمی از فل بوجود آمد و هر دوی آنان کشته شدند. از بدن آشامن تنها خاکستر و دندان های نیشش باقی ماند




:: موضوعات مرتبط: آموزش , ,
:: برچسب‌ها: ورداف , ورداف وارکرافت , وارکرافت , ورد اف , wow , درباره ورداف , لیچ کینگ , آموزش , word of warcraft , Ashamane ,
:: بازدید از این مطلب : 379
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 22 آبان 1396 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: